۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه

لبخند، اشک، تلاش و امید

بخش 7
بخش پایانی

نامه ، سراسر درد نیست
چون سنگ خارا سرد نیست
کورش ، بنای خانه ساخت
بابک به پایش جان بباخت
با رستم و تهمینه شد
عمر وطن، دیرینه شد
یعقوب و ستار آمدند
با رزم و پیکار آمدند
کوچک به جنگل شد روان
آن شیر جنگل آشیان
نام مصدق شد چنین
با خون ایرانی عجین
جاری شده در خاک ما
خون حنیف پاک ما
از عاشقان سربدار
باشد دلیری یادگار
پایان این قصه کجاست
نه دیر و نه دور از شماست
زنجیرها باید درید
آنگه به آزادی رسید
با صد غرور، فریاد کن
از قهرمانان ، یاد کن
در چشم دشمن ، دود باش
جاری ، خروشان ، رود باش
دستت بنه در دست دوست
چون خصم استبداد، اوست
جان بر سر پیمان نهد
درس از وفاداری دهد
آزادی ، سایه گستـرد
هر کس به سهمش نان خورد
فردای آزاد وطـن
گردند برابر، مرد و زن
ایران شکوفا می شود
سرمشق به دنیا می شود
با شیر و شمشیر وطن
زیباست تقدیر وطن
ایران و ایرانی ، بمان
با دلخوشی ، تا جاودان
م . رضا برگ بیدی زمستان 1386

این شعر زمانی سروده شده که تنها، وابستگان و هوادران سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران، رژیم خونخوار جمهوری اسلامی را در سراشیبی سرنگونی ارزیابی می کردند و جامعه ایران را نیز آماده انفجار می دانستند،رویدادهای امسال،درستی آن تحلیل ها را، به هزار زبان، بیان کرده و می کند.
م . رضا برگ بیدی 18 دی 1388

۱۳۸۸ دی ۱۷, پنجشنبه

لبخند، اشک، تلاش و امید

بخش 6

آن تشنه خون ، چون بمرد
قدرت به خونخوران سپرد
دست چلاق این گـدا
نبود ، دوای دردها
سازندگی می آورد
کوسه که آدم ، می خورد؟
آن نیش باز خاتمی
مرهم به زخمش شد کمی
محمود، هم بازیچه است
چون سید علی را نوچه است
بازی چو میمون می کند
گر دل، پر از خون می کند
افعی کبوتر ، کی شود
صد سال هم گر طی شود
چون خیمه اش صد پاره است
تنها جهنم ، چاره است
چون زلزله آمد پدید
دهها هزار تن ناپدید
آخوند گفت، خشم خداست
از بد حجابی شماست
رشتی چو گشته بد حجاب
رودبار پس داده حساب
این سرزمین خوب ما
ایران ما محبوب ما
سختی به دورانها کشید
چنگیز و اسکندر بدید
گاهی ز بیرون تاختند
زنجیر و زندان ساختند
گاهی چو میشی از درون
دندان گرگ آمد برون
هر دزد از راه سر رسید
گل ها زباغ خلق چید
آن حاکمان نابکار
آن غده های چرکدار
دزدان جان و مال خلق
غارتگر اموال خلق
رفتند و اینان، میروند
لعنت به دوران می شوند
ـــــــ

۱۳۸۸ دی ۱۳, یکشنبه

لبخند، اشک، تلاش و امید

بخش 5
احزاب گفتند، چاره چیست
چاره به این، مکاره چیست
باید که ، همبسته شویم
در رزم، پیوسته شویم
باید که رسوایش کنیم
رسوا به دنیایش کنیم
میدان فرستیم، گیو را
افسار بندد ، دیو را
شد دوره روشنگری
هر خانه ای شد، سنگری
مسعود، سکاندار شد
در رزم و در پیکار شد
پیر و جوان ، از هر کران
جاری، چون رود روان
چون سبزه ، روید در بهار
زنها به میدان، صد هزار
چون قاصدکها، سر زدند
هر خانه ای را، در زدند
شد جنب و جوش، در هر کجا
از یزد تا، صومعه ســرا
بشنو کنون از جنگ ها
از فتنه ها، نیرنگ ها
خواب خلافت چون بدید
اندر تنور جنگ، دمید
گفتند سپاه، آماده است
اینسان پیامی داده است
بغداد، خود از آن ماست
چونکه رژیمش، بی وفاست
باید که او، ملا شود
یا پیش ما، دولا شود
او گفت به ما گربه نره
باید که گفت، صدام خره
جنگی چنان افروختند
شهر و خیابان، سوختند
دادند شعار جنگ جنگ
تا رفع فتنه، از فرنگ
این جنگ و ویرانه خوش است
تا آخرین خانه، خوش است
اسلام، زنده می شود
تیغش، برنده می شود
طفل دبستانی ، برم
با مرثیه خوانی، برم
دسته کلیدش می دهم
چک سفیدش می دهم
بر روی مین، باید رود
زیر زمین، باید رود
یک بار مصرف می شود
خود، آب را کف می شود
ایران، به خون آغشته شد
ملیون به ملیون، کشته شد
گفتا، کمونیست کافر است
اما مجاهد، بدتر است
خونها، حلال است بر شما
آب زلال است بر شما
ریزید و نوشید، آنچنان
تا یک نماند، در جهان
بر اکثریت، هم سلام
سینه زند، بهر امام
توده، مسلمان می شود
در خط قرآن می شود
هر کس به من گفت ناسزا
در جنگ باشد با خدا
خونهای پاکان ریختند
یا که به دار آویختند
فرمان قتل عام ، داد
در هر سحر، هر شام داد
یک یک نه، صد صد، یا هزار
افزون رقم، از صد هزار
کرد و بلوچ و ترکمن
هر دسته و هر انجمن
سرکوب استبداد شد
با ظلم و با بیداد شد
با رزم آن آزادگان
واز خون آن دلدادگان
خونخوار دوران،زهر خورد
در ذلت و خواری، بمرد
ــــــ